شب عید غدیر رفیم مهمونی خونه خاله محمد همون مامان کوثر برای اینکه بابای کوثر سید همگی اون جم شدیم کوثر به خاطر اینکه مامانش کار داشت بهونه می گرفت که همی اسباب بازی ها مال من البته بچه حق داشت محمد اومد که یک اسباب بازی برداری کوثر امد گفت که این مال منه محمد که لجش در امد گفت بیا این مال تو غرغر نکن هیچی نگو من و مامان و کوثر خندیدیم بچه ها هم از خنده ما کلی خندیدین الهی بچه ام نمی خواست که خاله اش ناراحت بشه برای همین هیچی نگفت خیلی پسر خوبی واقعا از ته دلم دوسش دارم این هم عسل مامان شب عید غدیر این دختر خاله محمد کوثر سادات ...