شیرین زبانی
محمد جونی چند روز پیش روی یک زمین صاف افتاد زمین اگه همیشه می دوید این بار آروم تر بود پسر خوبی ولی چشمتون روز بد نبینه چنان افتاد دست و پا و لبش زخمی شد و کلی گریه اول من هم کلی ناراحت شدم ولی جلوی خودم گرفتم به محمد گفتم که مردها گریه نمی کنن و شما هم یا علی بگین بلند شو با کلی گریه بلند شد من هم براش توضیح دادم من هم بچه بودم می خوردم زمین و بلند می شدم ولی گریه محمد انگار تمامی نداشت من بغلش کردم گفتم الهی دردت بخوره توی جون من محمد هم در جواب من با اون حالتی که گریه می کرد گفت:اگه درد من بخوره توی جان تو هم تو گریه می کنی هم نی نی من که این و دوست ندارماون لحظه که محمد به من این حرف زد نمی دوانستم ببوسمش گریه کنم فقط از ته دلم از خدا رو شکر کردم که این بچه به این خوبی به من داده
قبل از اینکه شما بخورین زمین رفتیم نانوایی نان بگیریم آقای نانوا داشت چونه نان می گرفت و خمیر درست می کرد محمد رفت بهش گفت می شه بگین شمادارین چی کار می کنید آقا گفت دارم نان درست می کنم محمد در جواب آقا نانوا گفت:آقا این آرد به این هم خمیر با هم تبدیل می شه به نان این طوری بگین من که مامانش بودم تعجب کردم آقا نانوا همیطوری وا ماند که چی بگه و کلی مردمی که توی صف بودن خنده شون گرفت از این شیرین زبونی محمد جونی برای همین شما همینطور هی هی می افتید محمدجونی خدا شما رو حفظ کرده