آواز خوان
امروز پنجمین روز زمسنان روز نیمه بارانی محمد برای بار اول صبح زود از خواب پاشد و صبحانه خورد و دوباره خوابید تا ظهر وقتی پاشد گفت برای من غذا میآری من هم غذا اوردم رد کل روز خوبی بود که این پادشاه خوب غذا خورد شب بابای محمد امد فیلم ببینه من و محمد مزاحمش شدیم اونم هم رفت هندفونشو آورد که بزنه توی گوشش محمد اونو ازش گرفت گذاشت توی گوشش این هم چندتا عکس که توی دوچرخه خودش در حال اواز خواندن ...