جوجو
هفته پیش چهلم مادر بزرگم بود با محمد رفتیم خونه بانو کلی محمد با دختر خاله هاش و پسر خاله هاش بازی کرد ولی ما شب برگشتیم خانه تا محمد تا صبح خوب بخوابه ولی فردا صبح زود راه افتادیم که به بهشت زهرا برسیم بعد از مراسم رفتیم خونه پدر بزرگ محمد اون هم چون یک مقدار حالش خوب نبود نمی توانست بره برای محمد بادکنک بگیره برای همین بابای محمد رفت اون هم یک بادکنک قشنگ گرفت که محمد کلی با این بادکنک بازی کرد
این رو خودم نقاش کردم میدانم نقاشیم زیاد خوب نیست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی