سالگرد عقد
روز جمعه ساگرد عقد من وبابات بود عزیزم،من با بابای مهربونت توی تاریخ 17 آذر 84 با هم عقد کردیم با هم قسم خوردیم که در هر شرایطی با هم مهربون و هم دل باشیم
و عزیز دل مامان که ثمره این زندگی شیرین تو هستی دلبند مامان
و چشمانت رازِ آتش است.
و عشقت پیروزیِ آدمیست
هنگامی که به جنگِ تقدیر میشتابد.
شما امروز خیلی خیلی پسر عاقل و خوبی بودی البته شایان ذکر که به خاطر اون دوچرخه ای
که بابابزرگ مهربونت برات خریده اینقدر خوشحالیکه همه اش در حال شعر خواندنی میگی
دوچرخه قشنگ من
پسر عزیزم تمام می شود
تمام ناگفته های من
فقط چند نقطه چین باقی می ماند
تا حرف های سادگی هایم را
دوباره تکرار کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی