فوت مادربزرگ
روز جمعه رفتیم خونه عمو محسن دوست بابای محمد با عمو علی عشق محمد ،خوب بود در کل به همه خوش گذشت مخصوصا به بچه ها من هم تا صبح بیدار بودم یعنی تا خود ساعت 6 که خاله مرضیه محمد زنگ زد گفت مادربزرگ فوت کرده من هم کلی ناراحت شدم و با محمد رفتیم پایین و برای مراسم ختم آماده شدیم تابه بانو کمک کنیم در کل هفته زیاد خوشی نیود
محمد جونی مادربزرگم تو رو خیلی دوست داشت
البته ناگفته نمونه به غیر از روز اول که تو یک مقدار کلافه شدیبقیه این دو روز خیلی بهت خوش گذشت مخصوصا روز آخر که از پله ها بالا و پایین می رفتی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی