اتفاق عجیب
روزهای اخر فروردین البته پنج شنبه اخر رو میگم ساعت دقیقا 5 بعداز ظهر این دوتا دادش شیطون هم اصلا نخوابیدن و منتظر بابای بودن تا بیاد و این دوتا رو ببره بیرون وای خدای منمن رفتم بالا صندلی یک وسیله بردارم که برعکس اون جا شمعی مسخره خورد به دستم افتاد رو یخچال تا امدم بگیرم خورد زمین وای وای تکیه به زمین خورده شده رفت به چشم امیر من مردمک چشم و قرینه رو پاره کرد بچه اولش یک ذره گریه کرد و خون از چشم و دماغ امیر سرازیر شد من هم کلی هل کردم فقط تنها کاری که کردم صورتش رو شستم و با همان لباس خونه دویدم وسط خیابان جلوی یک ماشین گرفتم گفتم منو ببر به درمانگاه وای چی به سرم امدسرتان درد نیارم همان جای که بردمش مرکز چشم پزشکی بود چون امیر مردمکش آویزان بود گفتن ما کاری نمی توانیم بکنیم ببرید به بیمارستان فارابی خدارو شکر بچه خوابید تا دست به چشمش نزنه این باز جای شکرش باقی رفتم انجا گفتن اتاق عمل خیلی ناراحت بودم دکتر گفت چون اب پشت چشمش کم شده ممکن بود که چشم تخلیه بشه خدارو شکر که شما بچه رو چشمش رو اب زدید با این کار جلوی خون ریزی گرفتم ناخواسته این کارو کردم
پنج روز بیمارستان بودیم الان امیر داخل مردمک چشمش پنج تا بخیه داره هر کی این مطلب می خوانه برای امیر من دعا کنه دل شکستم خیلی