سرباز بازی
این روزها چون من یک مقدار سنگین تر شدم مجبورم با محمد نشستنی بازی کنم این سرباز بازی با محمد که ایشان خیلی دوست دارن مخصوصا که این دایناسورها رو که می یاره کلی با آنها بازی کودکانه می کنیم
البته امروز خواب دیده بود که من یکی از دایناسورهاشو خوردم کلی بلند شد گریه و زاری و ناراحتی که تو دایناسور من خوردی هر چی من می گم این خواب بود باز هم قبول نکرد بعد از دوساعت ونیم که با من قهر بود آشتی کرد دوست شدیم با هم بازی کردیم بچه ها عجب دنیای دارن
من دارم هفته های آخر می گذرانم با محمد رفتم دکتر کلی هم توی مطب به ایشان خوش گذشت کلی کاکائو از خانم دکتر گرفت دکتر برای من هفته 37 تشخیص داد که حدود دو الی سه هفته دیگه نی نی ما به دنیا می آید
لازمه که از بابای محمد تشکر کنم توی این دوران خیلی کمک به من کرد بیشتر با محمد بود حتی دیشب با اینکه روزه بود بعد از افطار محمد برد دوچرخه سواری که مبادا حوصله اش سر بره
با با جون از ته دلم ازت متشکرم من و محمد کلی شمارو دوست داریم