دختر آرام
عمو مصطفی دوست بابا رضا توی یک روز پاییزی امدن دیدین ما و دیدین خونه جدید برای دقیق تر گفتن روز امدن آنها شب اول محرم الحرام بود عمو یک دختر ناز و آرام به نام زینب داشت که همش میخواست با محمد بازی کنه ولی محمد آقای ما چون با کوچکتر از خودش زیاد نمی جوشه با اون زیاد بازی نکرد ولی آخر سر که می خواستن برن اجازه داد با خانم خانمها یک عکس یاد گاری بگیره من هم از فرصت استفاده کردم اون توی وب محمد گذاشتم ...